گمشده
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:هیچ کس نبود,در را او,, توسط علیرضا |

اگر خدا نبود آرزو نبود

اگر خدا نبود امید هم نبود
اگر خدا نبود از گریه و خنده
از عشق هر بنده
از تلخ و شرین چه سود!
چه سود اگر خدا نبود
اگر خدا نبود
زندگی کوره راهی بود بی عبور
سخت و عاری ز نور
دردها چون تگرگ
موج می زد رنگ مرگ
چه بی رمق بود پایمان در سختی
همه جا درد بود و بدبختی
چه تفاوت بین گریه و خنده
چون خدا نبود چه سود از بنده
چشمها خشک بود و گونه ها همه سرد
همه جا غم بود و سراسر درد
چه فرق بود بین آسمان و زمین
معنا نداشت دوزخ و بهشت برین
دلها شکسته و خسته
پر پرواز عاشقان بسته
نه جنگ معنا داشت نه صلح و صفا
هرگز نمی آمد بویی ز وفا
طاق بود همه طاقتها
معنا نداشت باید و نبایدها
اشکهای شبانه برای که بود
از ناله های عاشقانه چه سود
چه بیهوده بالا می رفت دستهامان به دعا
زبان چه بیهوده می چرخید، برای که بود صنع و ثنا
دیگر خنده بهار زیبا نبود
شبنم به برگ گل پیدا نبود
جان می باخت مهتاب در شب
می سوخت بال قناری در تب
گلها زرد و پژمرده
دلها غمین و افسرده
غریب بودند و آشنایان به وطن
شقایق می مرد به دشت و دمن
همه جا تنهایی بود و تاریکی
دنیا بود کوره راه باریکی
نه دگر هابیل بود، همه قابیل بدند
همه قوم ها قوم عام الفیل بدند
دیگر سنگ به روی سنگ بند نبود
به روی لبها پیدا لبخند نبود
گر خدا نبود دیگر آدم نبود
هیچ کس از آدم تا به خاتم نبود
لیک باید دانست که هست خدا
بشنود نالۀ تو را به وقت دعا
هم رحیم است و هم کریم و عزیز
دلت ز عشق خدا کن لبریز
خدا کند هم قابیل ها به گور و قفس
و کر کند همه گوششان به بانگ جرس
بلا بیارد به قوم های عام الفیل
و کند ترمیهم بحجارة من سجیل
بگو فقط تو پرستیم و از تو می جوئیم
کمک و یاری و ره را بر تو می پوئیم
مکن دراز دست نیاز جز بر او
مزن به هیچ در جز در او